کودک برتر همراه همیشگی شما
مجموعه کاملی از کتاب‌ها و بازی‌ها
در کمترین زمان سفارش خود را درب منزل تحویل بگیرید

فاقد دسته‌بندی

نامه نامور- داستان رستم و اسفندیار

انتشارات کانون پرورش فکری

810,000 تومان

0 نظر


                                                                        
                                    
                                    
                                    
                                    

                                                                    

محصول ساده

درباره محصول:

بازخورد

0.0

  • 5 ستاره
    0 %
  • 4 ستاره
    0 %
  • 3 ستاره
    0 %
  • 2 ستاره
    0 %
  • 1 ستاره
    0 %

افزودن بازخورد

توضیحات


اســفندیار سخت جنگید، ارجاســب، شاه توران گریخت. سپاهیان دشــمن از سردار پیروز امان خواســتند. اسفندیار همه ســربازان دشمن را بخشید و به كشورشان بازفرستاد. خبر پیروزی زودتر از شاهزاده به كاخ رسید. همه شادمان بودند و در تدارک جشن بزرگ پیروزی، جز گشتاســب كه ســوگندش را به یاد می‌آورد و دلش می‌لرزید. گرزم، از نزدیكان شــاه میان هیاهوی شادی در گوش او پچ پچه كرد: «اسفندیار تاج و تخت تو را خواهد گرفت، گشتاسب. به هوش باش و چاره‌ای كن. پســرت جوان و قدرتمند و بی‌مرگ است. جز با حیله نمی‌توانی بر او پیروز شوی .« شاه كه گویی پی بهانه‌ای می‌گشت تا سوگند و وعده‌های خود را از یاد ببرد، به فكر فرو رفت؛ اما اسفندیار را همه دوست داشتند، مردم و بزرگان ایران و اینك چونان قهرمانی پیروز از جنگ بازمی‌گشت. چگونه می‌توانست او را از تاج و تخت شاهی دور كند؟ پس به كمك گرزم همه بزرگان ایران را در تالار بزرگ كاخ جمع كرد. هیچ كس نمی‌دانســت شــاه، آنها را برای چه خواسته است. همه ســاكت بودند تا سرانجام گرشاســب با صدای غمگین پدری دل شكســته از خیانت فرزند، رو به آنان گفت: «كاش در جنگ با ســپاه توران با افتخار كشــته شده بودم و امروز خبر خیانتی چنین تلخ و شرم آور را به شما نمی‌دادم! من پدرم و دلداده فرزندی كه او را عزیز داشته‌ام تا به جوانی برسد. نمی توانم صــدای قلبم را خاموش كنم تا به ندای خرد گوش فرادهد. پس از شــما می‌خواهم بگویید با پسری كه قصد كشتن پدر را دارد تا صاحب پادشاهی‌اش شود، چه باید كرد؟»