توضیحات
غول ده کله و سه قصه ی دیگر گزیده ای از کتاب: ملیکا چون از شب می ترسد قرار می شود روز بروند دزدی. گربه می گوید:"آخه مگه روز هم کسی می خوابه که مابریم دلش رو بدزدیم؟" کلاغه می گوید: من یکی رو میشناسم که نویسنده س شبا بیداره صبحا می خوابه... و ادامه ماجرا...